-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 خردادماه سال 1392 22:13
خدای من خداییست که .... اگر سرش فریاد کشیدم ؛ به جای اینکه با مشت به دهانم بزند ، با انگشتان مهربانش نوازشم می کند .... و می گوید : میدانم جز من کسی نداری ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 خردادماه سال 1392 13:00
همه گفتند : "او" که رفت ، زندگی کن ! ولی... کسی درک نکرد که "او" ... خود زندگی ام بود...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1392 23:02
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 23:25
بزرگترین دروغت را یادت هست ؟ گفته بودی من همیشه راست می گویم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 23:23
بهم میگفت با دنیا عوضم نمیکنه ! راست میگفت !!! با دنیا نه ، با یکی دیگه عوضم کرد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 23:20
به خدا گفتم : تو را چگونه میتوانم ببینم ؟ خدا گفت : تو من را نخواهی دید اما کسی را برایت گذاشتم که نیمی از من است : “مادر” به سلامتیشون
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 23:17
هر وقت شک می کنم ؛ به عشق ، به خنده ، به مهر ، به گرما ، حتی به خاک … هر وقت گم می کنم ؛ راهم را ، آسمان را ، حتی خودم را … به مادرم نگاه می کنم … به سلامتی همه مامانا
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 23:13
به سلامتی اون پسری که وقتی* تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی*... انگشت کوچیکه عشقمم نیستی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 23:09
ببین این اسمش دله ! اگه قرار بود بفهمه فاصله یعنی چی ، اگه قرار بود بفهمه که نمیشه ، میشد مغز ، دل دیگه ، نمیفهمه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 خردادماه سال 1392 22:55
اشتبــــــاه از مــن بــود پـر رنـــگ نوشتــــه بودمـت به سختــــی پاکـــــ میشـــوی ولـــی پاکـــت میکـــنم.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 خردادماه سال 1392 22:36
از دنیـــای ِ واقــعـی و نــامــردیــاش ! پنــــاه آوردیــــم بــه دنیــای ِ مـجــازی ! غــافـل از این کــه ، آســمون ، هـــمون آسـمونــه ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 خردادماه سال 1392 22:33
بعضی زخــــم ها هســــــت که هـــــــــر روز بــــایـــد روشونو باز کنــــی و نـــــــــمـــــــــــــک بپـــــــــــاشــــــــــ ــــی ... تــــــــا یــــــــــادت نـــــــــــــره که ســــــــــــــراغ بعضـــــــــــی آدمـــــــــــــا نبــــــــــــــــــــایـ ـــــــد رفـــــــــــت ، نــــــــــــــبـایـــد! ! !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 خردادماه سال 1392 22:32
آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد . شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش- دوست می دارد حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد ، چه قدر دوســتت دارد ! و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 خردادماه سال 1392 22:31
دلم تنگ است برای کسی که نمی داند... نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم... می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد.... پس بگذار که نداند بی او تنهایم... دور میمانم که نزدیک بماند...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 خردادماه سال 1392 22:29
تا تو رفتی همه گفتند: ” از دل برود هر آنکه از دیده برفت “ و به ناباوری و غصه ی من خندیدند . . . آه ای رفته سفر که دگر باز نخواهی برگشت کاش می آمدی و می دیدی که در این عرصه دنیای بزرگ چه غم آلوده جدایی هایی ست و بدانی که . . . از دل نرود هر آنکه از دیده برفت . . .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 خردادماه سال 1392 22:28
آرزوی خیـلی ها بـودم! از آن دست نیافتـنی هایشـان.. ساده اسـیرت شدم که قــدر ندانستی.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1392 23:56
بســــــــلامتی پســــری که لاشــــــی بودن رو بلد بود لاشــــــی بازی رو بلد بود اما رو هیچ دختری امتـــــــحانش نکرد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1392 02:16
شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...! چرا که در تاریکـــ ـی .. چهره ها مشخــــــ ـص نیست !! و هر لحظــــــــ ـه .. این امیـــــ ـد .. در درونــــــ ــم ریشه می زند ... که آمده ای .. ولی من ندیده ام
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1392 01:59
وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ... دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ... چون به قلب همدیگه زخم زدن ... نمیتونن دشمن همدیگه باشن ... چون زمانی عاشق بودن .. تنها میتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1392 01:58
این قاعده ی بازی است.... اگر دست دلتان رو شد که دوستش داری ... باختنت حتمی است ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1392 01:57
هر کسی برای خودش خیابانی دارد، کوچه ای، کافی شاپی و شاید عطری، که بعد از سالها خاطراتش گلویش را چنگ میزند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1392 00:44
دستامو گرفت وگفت چقدر دستات تغییر کردن خودمو کنترل کردم و فقط لبخند تلخی زدم تو دلم گریه کردم و دم گوشش گفتم:بی معرفت! دستای من تغییر نکرده دستات به دستای اون عادت کرده....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 12:14
اهـل پـنـهـان کـاری نـیـسـتـــم ..! اعـتـرافــ مـی کـنـــم : .. زمـــــــانــــــی دل یـــکــی را ســوزانـــده ام !! حــالا .. یـــــکـــــی.. یـــــکــــــی .. یـــــــــکــــــی .. دلــــم را مــی ســوزانـــنـــــد !!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 12:07
سخت است در خوش گذرانی هایت هم افکارت آزارت دهند، و طعم زهر مار به خود بگیرد لحظات شادت . . .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 12:06
چه تقدیر بدیست ! من اینجا بی تو می سازم و تو، آنجا با او می سازی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 12:05
دوست دارم یک شبه هفتاد سال پیر شوم در کنا خیابانی بایستم و... تو مرا بی آنکه بشناسی از ازدحام تلخ خیابان عبور دهی... هفتاد سال پیر شدن یک شبه به حس گرمی دست های تو هنگامی که مرا عبور می دهی بی آنکه بشناسی ام می ارزد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 12:01
میــــــــدانم ؛ دیگــــــــر بــــــــرای من نیستــــــــی ! امــــــــا .... دلی کــــــــه تنگ باشــــــــد این حرفهــــــــا را نمیفهمــــــــد ... !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1392 12:00
بالاتر از سیا هی هم “ رنگ ” هست … مثل رنگ این روزهای من !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1392 19:31
وقتی عاشق شوی راز دل تو گفته نتونی وقتی عاشق شوی راز دل تو گفته نتونی چقده سخته خدایا، چقده سخته خدایا، چقده سخته خدایا روز نوروز بچینی گل سرخ برسر راه نگار فرش کنی دلبرت بیاد بپرسه کار کیست تو براش گفته نتونی چقده سخته خدایا، چقده سخته خدایا، چقده سخته خدایا دلبرت خنده کنه با دگران تو بسوزی و براش گریه کنی دلبرت بیاد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1392 17:52
از دلـــــ نوشته هایم ساده نگـــذر به یـــــــــــــــاد داشته باش این «دل نــوشــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــته» ها را یک «دلــــــــــــــــــــــ ـ» نوشته .. .