نه اینکه زانو زده باشم ...
نــــــــــــــــــــــــ ــــــــــه !!!
فقط تنهایی سنگین است !
برای بعضـــی دردهـا نه میتوان گریــــــه کــرد
نه میتوان فریــــــآد زد
برای بعضـــی دردـها
فقـــط میتوان
نگــــاه کرد و
بی صـــــدا شکست..
به سرنوشت گفتم با آنکه با احــــساسم بــــازی کرد چــــه کنم ؟
انگشت بر لبــــانم گذاشت گفت صبور باش ، بسپــــــارش به مـــــا
که هیچ احــــدی از سرنوشتش خبـــــری ندارد ...
حالم از کلمه ی “عزیزم” و “عشقم” بهم می خوره
من رو همون “ببین” صدا کن
بی ریایی شرف دارد به ریا کاری . . .
چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشه که محتاج وساده و بیکس و تنهایی
همیشــــه دلتنگی
به خاطر نبـــــــودن شخصی نیست
گاه به علت حضور کسی در کنارت استـــــــ
که حواسش به تــــــــو نیستــــــــ