-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1392 21:22
یه “دوستت دارم”هایی هم هست …میدونی دروغه ها … ولی قلبت واسه باورش به عقلت التماس میکنه …!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1392 21:18
بیا به دور از واهمه ی زشت مردم،چون یاران کهف بخوابیم. اینجا روزگارش بد است، می رویم… قرنی دگر می آییم، شاید عشق رنگی دگر یابد…
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1392 23:39
کسی رو که دوست داری این قدر بالا نبر . . . که دست خودتم دیگه بهش نرسه !!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1392 21:23
ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم ! امـا …. حقیقـت اینه که : از دست دادن ِ خــودمـون و از یــاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم …. گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره … !!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1392 21:22
دیر بیدار می* شوم از خواب* هایی که هر چه می* خوابم تویی هر چه می* خوابم تویی که قدم می*زنی زیر نور ماه کنار کسی که هر چه فکر می* کنم نمی* شناسمش اما میدانم که من نیستم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1392 21:21
مهم نیست عمر "کوتاه" باشد ، یا "بلند" مهم ، نفس هایی ست که با تو "کوتاه" و بی تو "بلند" کشیده می شود
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1392 21:20
بــه ســلامتــی عشــق های یــک طــرفــه ای کــه میــدونن نمیشه اما دســت از تلــاش نمیکشــن.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 23:08
مطمئن باش هیچ وقت فراموشت نکرده ام فقط دیگر ساکت شده ام همین ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 23:07
اگه گفتی دوستت دارم چند حرفه... ؟ دیدی اشتباه کردی ! دوستت دارم حرف نیست یه زندگیه .... اما زندگیم دو حرف بیشتر نیست : فقط تو !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 23:06
ای کاش که معشوق از عاشق طلب جان می کرد! تا که هر بی سر و پایی نشود یار کسی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 22:58
حرفش را ساده گفت... من لایق تو نیستم! نمی دانم می خواست لیاقتم را به من یادآوری کند... یا خیانت خودش را توجیه!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 22:58
عجب موجود سخت جانیست دل ! هزاربار تنگ میشود ، می شکند ، می سوزد ، می میرد ! و باز هم می تپد ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 22:57
کاش دنیا یکبار هم که شده بازیش را به ما می باخت مگر چه لذتی دارد این بردهای تکراری برایش؟!.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 22:55
مــــــــن نمیگویم دنــــــــیا را به پایت می ریزم مهم آنست که هرآنچه را داری خرابــــــــــ نمی کنم !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 22:54
چه حرف بی ربطی است که مرد گریه نمی کند گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 22:53
خندیدن خوب است قهقهه عالی است گریستن آدم را آرام می کند اما … لعنت بر بغض که آدم را نابود میکند
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 22:52
دلتنگی بد نیست! یادگــــــــــاری است از آنانی که داریم و دورند..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 21:28
حرف " او " که می شود.... " من " چقدر ناشیانه..... ادعای بی تفاوتی می کنم....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 21:27
حتے قرص هم جـوآب نمےدهد .. حالا من مےمانـَم و قاب عکس ـَت ! من چشم ـهایت را از کـُدئین بےش تر قـبـول دارَم..!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 21:27
در انتظار تو کاسه ی صبر که هیچ صبر کاسه هم لبریز شد . . . !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 21:26
هنوزم منتظرم وسط یک شب بارانی که از شدت تب عرق کرده ام بیدارم کنی و بگویی چیزی نیست خواب میدیدی....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 21:25
خواستـن ، همیشه توانستـن نیست... گاهی فقط ، داغ بزرگی است که تا ابــد بر دلت می ماند...!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 21:24
بی خیال است… خیلی بی خیال… همان کسی که… تمام خیال من است…
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 21:23
برای دل منــــ همیشه "تــو" خواهــــی ماند... حتی اگر .............. مخاطبـــــــ تمامـــــــ این نوشته هایمــــ " او " شونــــد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 21:22
می گویند آخر خنده گریه است ... بهانه ای جور کنید بخندم ! بغضی در گلو دارم ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 21:22
وقتی میخواهمت و نیستی "هیچ اتفاق خاصی نمی افتد" فقط ذره ذره "ایوب" میشوم .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 21:22
می گـفتـی گـذشتهـ هآ گذشتِهـ ! نیستــی تابـبینــی مــَن هنــوز غَــرق گذشتهـ ای هَســتمـ کِهـ نمیـگذردـ . . .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 21:21
من بــــــــــــــــــــــی تو شعـــــــــــــــــــــر خواهم گفت... تو بی مــــــــــــــــــــن چه خواهی کرد؟ اصـــــــــــــلا یادت هست که نیـــــــــــــستم...؟!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 21:21
بودن یا نبودن...! نه...مسئله این نیست مشکل اینجاست که تو ماهها پیش رفته ای و هنوز هم اینجایی...!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 21:19
خدایا …!! از تو دلگیرم … گفته بودی حق انتخاب داری پس چرا انتخابم درکنار دیگریست؟