می پرسم مادر؟
بلورها را
چرا در بوفه می چینی؟
می گوید:
شکستنی ها را از دست رس دور باید گذاشت...
از خود می پرسم:
پس قلبِ من چرا
میانِ فقسه یِ سینه ام
برایش نوشتم
به امید فردای بهتر واسه هردومون
دوهفته بعد شنیدم ازدواج کرد
بعد ها فهمیدم
آن روز الف فردا را یادم رفته بود
بـــا بــرگ هــای ِ خـشک
و شـاخــه هـــای ِ شـکستـه هـــم
هـــنـوز درخــت اســت ...
آدم امّـــا
"دلـش کـه بــشکنـد"
دیــــــگر آدم نـمـی شـــود
تنهـا یک حرف مرا آزار میدهـد ...
حتی یک کلمـه هم نمیشـود !
تنهـا یک حرف مرا هر روز غمگـین تر میکنـد ...
تنهـا ... همان یک "ن" که در ابتدای "بودنـت" نشسته است
کسی رو داری که ..
وقتی اعصاب نداری درکت کنه...
وقتی دلت گرفته قربون صدقه ات بره...
وقتی بهونه میگیری .. بفهمتت و صبور باشه..
و از همه مهم تر دوستت داشته باشه و ..
تو هم دوستش داشته باشی ...
اگه داری قدرشـــــــو بدون و هیچ جوری...
از دستش نده..