ارم از تــو حــرف می زنــم...
امــــا روحــت هم از نوشــــته هــام خبــر نــداره...
ایــــرادی نــــدار یــاد تــو...
به نوشتــــه هــام رنــگ می ده...
شــایــد دیگــری بخــــونه و آروم بگیــــره ذهــــن پریشــــونش…
ﺩﻳﮕﺮ ﺗﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﻴﮕﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﺭﻳﺰﻡ …
ﺷﺎﻳﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻫﻤﻴﻦ ﻫﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭستت ﺩﺍﺷﺘﻢ
گفت: اینقدرسیگارنکش,میمیری
گفتم:اگه نکشم میمیرم...
گفت: اگه بکشی بادردمیمیری
گفتم:اگه نکشم ازدردمیمیرم....
گفت:هوای دودی جلوی درد رونمیگیره......
گفتم:هوای صاف جلوی مرگ رو میگیره؟
یکم نگاهم کرد,گفت پس بکش.....
و عجیب نزدیک منی
گلویم درد می کند !
از بس که بغض های نشکسته ام
را با دو سیگار و
قهوه تلخ سیاه رنگ قورتــــــــــــ دادم
عکس دل و جیگر سیاه میزنن رو پاکت سیگار که به خیال خودشون
ما رو ترک بدن …
مَشتی ما اگه دل و جیگرمون نسوخته بود که سمت سیگار نمیرفتیم …