مرد بغض نمیکند . . .
مرد گریه نمیکند . . .
مرد نمی شِکند . . .
فقط سیگاری روشن میکند
و آرام و بی صدا لابلای دود و شعر میمیرد . .
آدم فقط جاهایی از غصه هاشو
برای دیگران تعریف میکنه
که کمتر آزارش میده
غم بزرگ ماله خود آدمه
خیلی حرف است....
که تو هرروز در گلویت خاری کشنده احساس کنی
برای کسی که بدانی حتی یک بار هم در عمرش به خاطر تو
بغض هم نکرده است...
فرقـے نمـے کند !!
بگویم و بدانـے ...!
یا ...
نگویم و بدانـے..!
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!
جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:
دلــــــــــــــم.....!!!
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه
اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!
خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون
دلـتنـگـت مــی شــوم!!!
مرد بغض نمیکند . . .
مرد گریه نمیکند . . .
مرد نمی شِکند . . .
فقط سیگاری روشن میکند
و آرام و بی صدا لابلای دود و شعر میمیرد . .
از یه جایی بــه بعددیگه بزرگ نمیشی؛پـیـــر میشی از یه جایی بــه بعد
دیگه خسته نمیشی؛ می بُـــــرّی از یه جایی بــه بعد
دیـگه تــکراری نیستی؛ زیادی ای
ساده هستمساده می بینمساده می پندارم زندگی رانمیدانستم جرم می دانند سادگی را سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم ساده می مانم…ساده میمیرم…اما…ترک نمی گویم پاکی این سادگی
من باختــــــــــــــــــــم ...
من پذیرفتم شکست خویش را پندهای عقل دوراندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم در فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش
آرزودارم ولی عاشق شویآرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را
از تنــ ـها بـودنـ م راضــ ـی نیــ ـستــ م ؛
امـ ـا …
خـوشـحــ ـالـ م کـ ه بـا خیلــ ـی هـا نیـستــ م …
ـاَشکـ ـهـآ قـَطره نیستــَنـכ!
ـبـَلکـﮧ کـَلَمـآتــے هـَستــَنــכ کــﮧ مــے اُفتـَنـכ
فـَقـَط بــِخـآطِر ــایــסּ کــ پـِیـכآ نـِمیــکنـَنـכ کـَسـے رآ
کــﮧ مــَعـלּــے ـایــסּ کـَلَمــآت رآ بــِفـَهمــَכ!